جنگ های هند و پاکستان indo-pakistan wars
مجموعه جنگهاى روى داده ميان هند و پاکستان از 1947- 1999
رابطۀ کنونی هند و پاکستان را باید در سوابق تاريخى قبل از جدايى اين دو کشور جستجو کرد . بعد از جدايى این منازعات صورتی بين المللى گرفت. لياقت على اولين نخست وزير پاکستان در ديدارى از شمال آمريکا 1950 رويکرد جدايى طلبانه مسلمانان را چنين شرح مى دهد: همانطور که روز آزادى چهارصد ميليون نفر رقم خورد و حاکميت بريتانيا خاتمه يافت، مسلمانان نيز مى خواهند زندگى جديدى را تجربه کنند، سلطۀ اکثريت آزادى تلقى نمى شود و مسلمانان با خاتمۀ حاکميت بريتانيا و پذيرش حاکميت اکثريت فقط حاکمان خود ر ا تغيير دادهاند.[1]
اين استدلال همان سوء ظنى است که سيد احمدخان نسبت به کنگرۀ ملى هند داشت. اختلاف هندو- مسلمان صرفاً پاسخ به دوگونگى دینی نبود، عوامل روانى ميان دو گروه شايد از ريشهدارترين مسائل به شمار ميرفت. برخى، سياستهاى انگليس را پاسخ اول و آخر به این اختلافات میدانستند، اما بنظر مى رسد که بريتانيا شبه قارۀ واحد را به چند کشور مجزا ترجيح مى داد.
محمدعلى جناح اختلاف هندو- مسلمان را داراى ريشهاى هزار ساله و شبه قاره را ترکيبى از مليتهاى بزرگ ميداند که داراى فرهنگ، تمدن، زبان و ادبيات، هنر و معمارى، شرع وقانون اجتماعى و قوانين اخلاقى ، تقويم، تاريخ و سنت های متفاوت هستند. هنگام انتقال قدرت از بريتانيا به هند، مهمترين مسئله آن بود که هند یکپارچه باقى خواهد ماند يا آن که مسلمانان ايالت جداگانهايى را مطالبه ميکنند.[2] آنچه ذهن عالمان مسلمانان هند را به خود معطوف کرده بود و از عوامل روانی ماجرا محسوب می شد فروپاشی خلافت عثمانی بود . هجوم تجدد و باورهای نوین جهانی و نابودی اقتدار اسلامی در عرصه های بین المللی مسلمانان هند را برآن داشت تا به احیای مواریث اسلامی روی آورند . و سلطه حکومت اکثریت غیر مسلمان را پایان قدرت مسلمانان تلقی کنند . شاید تکه تکه شدن امپراتوری عثمانی موجب جسارت بیشتر مسلمانان هند شد تا سفره خود را از هندوان جداکنند. این جدائی نظام حکومتی فرهنگی و اجتماعی واحد را باید هویت تازه ای می بخشید در حالی که مردم هند قبل از آن که مسلمان باشند هندی بودند . بنابر این با جدايى پاکستان از هند، فضای ترسیم شده برای رهبران پاکستان فضائی تاريک و روشن بود ، از سوم ژوئن تا 15 اوت1947 مسائل بغرنجى روى نمود که از جملۀ آنها جدايى بنگال، انتخابات مرزهاى شمال غربى ايالت پنجاب و آسام بود. 27 ژوئن در بنگال و پنجاب شوراى جدائى(partition council ) متشکل از دو عضو رسمى يک مسلمان(محمدعلى چوهدرى) و يک هندو(H.M.patal) و ده کميته خبره ((expert committee براى تفکيک ارتش، نظام حکومتى، ثبت اسناد تشکيل شد. در جولاى همان سال ميان رهبران کنگرۀ ملي و مسلم ليک براى برقرارى آرامش دراين مناطق نشستى برپا شد.تصميم اين نشست آن بود که خيلى فورى رهبران شورش سيک دستگير شوند، اما پاتل مخالفت کرد. علاوه بر آن لياقت على خان و پاندیت نهرو نيز به آنجا سفر هايى کردند، اما همکارى هاى آنها به جايى راه نبرد.[3]در نتیجه بسيارى از مسلمانان هجرت کردند. در اوت 1947 منازعاتى ميان هندوان و مسلمانان درگرفت و منجر به کشتارهايى شد که تا آن روز در شبه قاره بى سابقه بود . پاکستان و هند مانند هرحکومت ملى با مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و... مواجه بودند، اما اين مشکلات به علت جديدالتأسيس بودن پاکستان چندين برابر دشوارتر می نمود. آنچه اين فضا را براى دو کشور سخت تر ميکرد، قتل عامهايى بود که بين گروههاى مهاجر دو سرزمين رخ نمود. شرق ايالت پنجاب و ايالت هاى مرزی خشونتى فراتر از خشونت هاى جنگى را تجربه ميکرد. از اوايل اوت تا 20 سپتامبر 1947 قريب نيم ميليون نفر کشته شدند و آتش کشتار تا دهلى کشيده شد.[4] سوء ظن و تنفر بين دو کشور افزوده ميشد و روابط ميان آنها را تيره ميکرد، تا جايى که يکديگر را دشمن ميپنداشتند.
ايالت هاى نواب نشين(princly states) نيز طبق حکم رادکليف حکومت هاى مستقلى ماندند و اين خواسته بريتانيا بود که به انتقال قدرت آن ایالت ها علاقه نداشت. ازطرف ديگر رهبران کنگرۀ ملى به اين قسمت طرح انتقال قدرت با تسامح رفتار کردند و ازحمايت لرد مونت بتن – نايب السلطنه –براى تثبيت سياست هاى خود استفاده کردند. مسلم ليگ نيز اين شرايط را کاملاً پذيرفت. اوضاع زمانى تغيير يافت که حاکميت سرزمين هاى مسلمان نشين به هندوان واگذار شد . در 17 اوت 1947 کميسيون مرزی پنجاب(punjab Boundary commission) حکم معروف رادکليف(Rodcliffe) را صادر کرد در حالی که هر دو کشور از اين حکم ناراضى بودند. برمبناى اين حکم مرزهاى هند و پاکستان به شرقى وغربى تقسيم ميشد و تعيين جمعيت اکثرى تعلق آن را به هند یا پاکستان اعلام مى کرد.
پاکستان از تقسيمات کميسيون مرزى و اجراى حکم رادکليف ناراضی بود و آن را در ايالت هاى جوناگده (Junagadh)، حيدرآباد (Hyderabad)، کشمير ناعادلانه ميدانست.
لیاقت على در 14 سپتامبر با اين نظرکه دولت هند و پنجاب شرقى به کشتارهاى جمعى توجهى ندارند به طور رسمى به سازمان ملل شکايت کرد. در 21 سپتامبر 1947 سازمان ملل بندى را تصويب کرد که بنابر آن هر دو دولت ملزم به رفع هر گونه نزاع منتج به حوادث ناگوار شدند. به تعاقب اين بند پاکستان از دولت هند خواست تا دوازده نفر ناظر به بررسى شرايط مناطق متشنج دو کشور بپردازند. همچنين پاکستان از کشورهاى مشترک المنافع کمک خواست دراين مهم نظارت کنند تا از کشتار و بيمارى درقطارها وصفوف مهاجران جلوگيرى شود. دولت هند اين درخواست پاکستان را مداخله کشورهاى ديگر در امور محلى دانست و آن را برنتافت. در 26 دسامبر گاندى موضع کشور هند را صريحاً اعلام کرد که او هميشه مخالف جنگ بوده است اما تا زمانى که عدالت تأمين شود و گفت مسلمانان هند اگر ميخواهند به پاکستان بروند، مختارند.
علائم جنگ از همان آغاز استقلال ميان دو حکومت هویدا شد، روند ديپلماتيک به توسعه قلمرو ايالتى منحصر گشت و تیرگی روابط آنها برسر سه ايالت اوج گرفت.
اولين بحث جدى هند و پاکستان برسر ايالت جوناگده درکاتهياور(Kathiawar) درغرب هند بود. اين ايالت اگر چه جمعيت اکثرى هندو داشت، اما دو ايالت کوچک آن مانوادار(Manavadar) و مانگرول(Mangrol) با روساى مسلمان متمايل به پاکستان بودند و همچنين نواب جوناگده نيز رابطۀ خوبى با کراچى داشت. در 15 سپتامبر 1947 پاکستان پيوستگى جوناگده را پذيرفت؛ اما مانگرول به هند پيوست به همين ترتيب زمينداران بابرياواد(Babriawad) به هند پيوستند: هند با پيوستن جوناگده به پاکستان مخالفت کرد. نهرو طى تلگر افى به لياقت على خان هشدار داد که هند به هيچ وجه اين پيوستگى را نميپذيرد و بايد از طريق رأيگيرى به خواسته مردم عمل شود. نهرو ميدانست که مردم هندوى آن سرزمين بنا به رای اکثريت به پاکستان نخواهند پیوست .اما پيوستن جوناگده به پاکستان رسماً اعلام شد. هند عليه نواب جوناگده لشکرکشى کرد، در 7 اکتبر نهرو خواستار رفراندوم شد، پاکستان از رفراندوم امتناع کرد در 9 نوامبر سربازان هندى وارد شهر شدند اما نواب آنجا قبلاً به پاکستان رفته بود. مهاتما گاندى تسخير جوناگده را نقض قوانين بين المللى ندانست، و تصرف پاکستان را تصرفى غير قانونى بیان کرد. مسأله جوناگده به شوراى امنيت نيز کشيده شد، اما راه حلى نيافت.[5]
حيدرآباد دومين سرزمينى بود که همزمان با مسأله کشمير و مناقشات هند و پاکستان روابط اين دو کشور را تيره کرد. مسألۀ حيدرآباد از آنجا آغاز شد که نواب حيدرآباد بعد از يک دوره مذاکرات با دولت هند و براثر تحريم اقتصادی غذايى و پزشکى و... آماده انتخابات شد .این انتخابات بر سر پيوستن به هند یا مستقل ماندن بود . حيدر آباد از سرزمين هايى بود که مى توانست اعلام استقلال کند، اما دولت هند آن را مردود دانست و اظهار کرد که حيدرآباد نخست بايد به هند بپيوندد و بعد انتخابات برگزار کند. شکايات حيدرآباد به سازمان ملل نيز نتوانست دولت هند را متقاعد کند و با غلبه نظامى بر حيدرآباد و الحاق آن سرزمين به دولت متحد هند شکايت به شوراى امنيت را محکمه پسند ندانست. مسألۀ حيدرآباد در نشست 19و14 می 1949 در شوراى امنيت مطرح و اظهارات هند و پاکستان شنيده شد، اما بدون تصويب هيچ قانونى خاتمه يافت.
مسئلهکشمير از نظر دولت دهلى منشاء هويت و شخصيت تلقی می شد و از نظر دولت پاکستان مرگ و زندگي. دولت هند اگر کشمير را تصرف ميکرد شريان آب هاى چناب (chenab) و جهلوم (Jhelum) را قطع ميکرد و حيات اقتصادى پاکستان با دشواري روبرو مى شد.
کشمير طبق معاهدۀ امرتسر (1846) توسط بريتانيا به مبلغ هفت و نيم ميليون روپيه به گولاپ سينگ (Gulabsingh) فروخته شده بود. اما در استقلال هند مانند ايالت هاى نواب نشين اجازۀ خود مختاری نيافت. هرچند که راجاى کشمير اعلام استقلال کرده بود.
در اوت 1947 مهاراجاى کشمیر سرهارى سينک (Sir Hari singh) درصدد براندازى مسلمانان برآمد، و نواب نشين کاپورتهلا (Kapurthala) که اکثريت مسلمان داشت مغلوب این براندازی شد ، اما مهارت ساکنان آنجا در جنگ باعث شد که به مقابله بپردازند و فرمانده هاى مهاراجا دراين رويارويى کشته شوند، مهاراجا نيز از دولت هند درخواست نيرو و هواپيما کرد و به سرکوب آنجا پرداخت.[6]
داستان مشابهى نیز براى رهبر هندوى کشمير رخ داد.[7] مسلمانان کشمير با رهبرى سردار محمد ابراهيم خان کشمير آزاد را مطالبه کردند. قبايلى از شمال غربى پنجاب که روابط خوبى با مسلمانان داشتند به حمايت برخاستند و پتان ها به مدد آنان وارد کارزار شدند . نهضت پيوستن به پاکستان از غر ب کشمير شروع شد. مردم گيلجيت (Gilgit) عليه مهاراجا شورش کردند. در 15 اوت 1947 جمع زيادى از شهر سرى نگر گرد آمدند ، خواستۀ آنان پيوستن به پاکستان بود.
اوايل اوت گاندى و ديگر رهبران کنگره به کشمير رفتند ، علاوه بر تغير سر وزير آنجا خواستند تا جاده ایی بین جامو و هند کشيده شود. روز استقلال پاکستان 15 اوت 1947 مهاراجا با جدايى پاکستان موافقت کرده بود و طی توافق نامه هايى ازجمله اجراى راه آهن کشمير به پاکستان و احداث و تعمير تلگراف آنجا به عهده پاکستان گذاشته شد. اما خيلى زود مهاراجا از عدم اجراي توافق نامه از طرف پاکستان شکايت کرد.
در 26 اکتبر مهاراجا براى فرونشاندن آشوب ها از لرد مونت بتن درخواست کمک کرد. سربازان هندى در 27 اکتبر وارد سرى نگر شدند . و به مقابله با قبايل کشمير بخصوص پتان ها پرداختند. جناح نيز به فرمانده ارتش پاکستان سرداگلاس گرسى(Sir Dauglas Gracey) فرمان داد تا سربازان پاکستانى به کشمير اعزام شوند. فيلدمارشال اوچينلگ (Field Marshal Aucinleck) از جناح خواست تا فرمانش را پس بگيرد و جناح اين کار را کرد.
بعد از تصرف کشمير توسط ارتش هند، کنفرانس لاهور تشکيل شد، نهرو به دليل بيمارى درجلسه شرکت نکرد و سرانجام جناح با مونت بتن اول نوامبر جلسهاى تشکيل داد . در این جلسه سه نکته از طرف جناح مطرح شد.1) درعرض 48 ساعت آتش بس صورت پذيرد.2) نيروهاى خارجى مثل قبايل و سربازان هندى دستشان از ماجرا کوتاه شود، اگر قبايل نيز اطاعت نکردند، ارتش دو سرزمين متحداً عليه آنها اقدام کنند؛3) هر دو کشور بايد براى صلح بکوشند. مونت بتن اين موارد را با مسؤوليت خود پذيرفت.[8]
هند به د ليل دخالت پاکستان در امور داخلى و تحريک قبايل کشمير عليه آن کشور به شوراى امنيت سازمان ملل شکايت کرد. [9]پاکستان نيز عليه کشتار و تجاوز هند عليه مسلمانان به شوراى امنيت شکايت کرد.[10] ارتش هند جوناکده وايالت هاى وابستۀ آن را نيز رسمآً تصر ف کرد.
در 17 ژانويه 1948 شوراى امنيت قطعنامههاى مبنى بر عدم تغيير مرزهاى موجود صادر کرد و کميسيونی براى حل اختلاف ميان دو کشور تشکيل داد . اما اقدامى صورت نگرفت. هند نیز شوراى امنيت را متقاعد کرد تا در مرزهاى پاکستان سرباز مستقر کند.
جنگ 1965
بعد از جدايى پاکستان يکى از مهمترين و مناقشه انگيزترين مسائل ميان هند و پاکستان، بحران اقتصادى بود. بر اساس طرح جدايى پاکستان و هند ، هند طبيعتاً از توان اقتصادى بيشترى برخوردار شده بود . از یک طرف عمده ترين صنايع درسرزمین هند باقی ماند. توازن اقتصادى از نظر ساکنان پاکستان کاملا نا عادلانه بود. از طرف ديگر سهم آب رودخانه ايندوس بعد ازجدايى يکى ديگر از موارد مناقشه شد.
از ديگر مسائل بغرنج دردهه پنجاه، سرزمين بنگال بود. بحران بنگال از سخنرانى نمايندۀ نخست وزير هند سردار پاتال درکلکته آغاز شد وی در این سخنرانی خواستار پيوستن پاکستان به هند شد. بنگال بر اساس تقسيم اراضى پاکستان و هند به ايالت شرقى وغربى تقسيم شده بود. در فوريه و مارس 1950 بحران در دو ايالت بنگال اوج گرفت، دستگاه هاى تبليغاتى هند ادعا کردند که اقليت هاى هندو در ايالت شرقى که متعلق به پاکستان بود مورد ظلم قرار گرفتهاند. در 27 مارس شورش ميان مسلمانان و هندوان بالا گرفت و تا آسام و ديگر نواحى هند مانند بمبئى و اتاراپرادش کشيده شد و د ر 2 آپريل دو نخست وزير کنفرانس مهم شش روزه اى پشت سر گذاشتند و توا فقنامهاى امضا کردند. اين توافق نامه سه بخش داشت، اول آن که اقليتهاى مذهبى در دو کشور با آرامش زندگى کنند و در هر دو کشور به رسميت شناخته شوند؛ دوم، هر دو براى صلح بکوشند؛ سوم اختلافات هر دو کشور کنار گذاشته شود. اما در زمستان همان سال توافق نامه زير پا گذاشته شد و در مرزهاي بنگال و پنجاب سربازان رو در روى هم قرار گرفتند.
در 26 جولاى 1951 لياقت على خان طرح صلحى به نهرو پيشنهاد کرد اما اين طر ح صلح نيز کارى از پيش نبرد و مناقشه دو کشور مرزهاى مشترک کشمير را نيز درگير کرد.
در مارس 1956 توافق صلح (No- war Declatation) بعد از شش سال مورد موافقت قرار گرفت. اين طرح از طرف نهرو پيشنهاد شد، اما اين بار نيز شيوۀ داورى در توافق نامه مورد مناقشه قرارگرفت و اين توافق نامه نيز راه بجايى نبرد. درجولاى 1959 طرح صلح نهرو از طرف ژنرال کاريايا(Cariappa) فرمانده سابق ارتش هند دوباره احيا شد اما ايوب خان رئيس جمهور پاکستان اين توافق نامه را مانند توافق نامه هاى ديگر پنداشت و از امضاى آن خوددارى کرد.
دهه شصت اوج فعاليت هاى ايالت متحده آمريکا و اتحاد جماهير شوروى در شبه قاره است و چين بعنوان قدرت بزرگ آسيايي حضور پيدا مى کند. جنگ کوتاه چين و هند در 1962 که به شکست هند انجاميد و توافق هاى پاکستان با ايالت متحده براى امنيت و دفاع از پاکستان[11]، اين کشور را نسبت به پيروزي درجنگ با هند جسور کرد. نزاع ميان دو کشور بر سر مرزهاى کشمير بالا گرفت و هر دو طرف ادعا کردند که به مرزهايشان تجاوز شده است . رويارويى ارتش دو کشور ميان ماه هاى آپريل و سپتامبر 1965 رخ داد و در 23 سپتامبر 1965 با پادرميانى شوراى امنيت آتش بس اعلام شد. در ژانويه 1966 طى توا فق نامه اى هر دو طرف به مرزهاى خود بازگشتند.
جنگ 1971
بعد از انتخابات پاکستان در 1971 که حزب عوامى ليک(Awami league) 167 کرسى از 169 کرسى را در شرق پاکستان و اکثريت مجلس پاکستان را بدست آورد، شيخ مجيب الرحمان رهبر عامى ليگ ادعاى تشکيل دولت کرد.
رهبر حزب خلق پاکستان (Pakistan People’s Party) اين ادعا را رد کرد. يحيى خا ن رئيس جمهور پاکستان، پاکستانيان غرب بنگال را در ارتش قدرت بخشيد و سعى شد نيروهاى نظامى پاکستانيان شرق بنگال از قدرت خلع شوند همچنین گروه هاى مخالف نیز بازداشت شدند. بعد از چند روز اعتصاب و اعتراض، ارتش پاکستان در 25 مارس 1971 به داکا وارد شد. بسيارى از اعضاى عوامى ليگ دستگير و يا به هند تبعيد شدند،ازجملۀ آنان مجيب الرحمان بود که در پاکستان غربى زندانى شد.
در 26 مارس 1971 گروهى با رهبرى مجيب الرحمان بنگلادش را مستقل ا علام کردند. در ماه آپريل رهبران عوامى ليگ که در تبعيد در مهرپور بسر مى بردند ، حکومت تشکيل دادند.اما تفنگداران پاکستانیان شرقى شورش را شکستند.
ايندراگاندى نخست وزير هند در 27 مارس 1971 از استقلال بنگلادش حمايت کرد و مرزهاى هند – بنگلادش براى اعتصاب کنندگان بنگالى باز شد و ایالت های بنگال، بيهار، آسام و مکهالايا (Meghalaya) و تريپورا(Tripura) محل چادرهاى پناهندگان شد. افسران ارتش بنگال که در تبعيد بودند و برخی گروههای کارگران از اين چادرها استقبال کردند تا به سربازان مکتىبا هينى (Mukti Bahini) بپيوندند.
همزمان با زدوخوردهاى محلى، حدود ده ميليون نفر به هند پناهنده شدند. ايندراگاندى براى ايجاد روابط ديپلماتيک به اروپا سفر کرد و انگليس و فرانسه و شوراى امنيت را با سیاستهای خود همراه نمود. از آنجا که ايالت متحده آمريکا از متحدان پاکستان بود، ايندراگاندى در 9 اوت با شوروي قرارداد همکارى و دوستى امضا کرد و با جمهورى خلق چين که از متحدان پاکستان بود، نیز به توافقاتى رسيد. از طرف ديگر هند با دادن اسلحه و آموزش نظامى به مکتى با هيئى موجب افزايش قدرت آنان شد، بطورى که کنترل ارتش از دست فرماندهان پاکستان خارج گرديد.
با آمدن زمستان و مسدود شدن گذرگاه هاى هيماليا و بر طرف شدن خطر اعزام نيرو از طرف چين، نيروهاى هندى در مرز شرق پاکستان مستقر شدند. در 23 نوامبر، يحيى خان حالت فوق العاده اعلام کرد و اذهان مردم را براى جنگ آماده نمود.
درعصر يکشنبه سوم دسامبر، نيروى هوايى پاکستان درشمال غربى هند وارد عمليات شد و هند نيز به عمليات تلافى جويانه دست زد. سرانجام در شانزدهم دسامبر در حالى که نيروهاى پاکستان شکست خورده بودند، آتش بس اعلام شد.
دستاورد اين جنگ استقلال بنگلادش و نصب ذوالفقار على بوتو به جاى يحيى خان و آزادى شيخ مجيب الرحمان بود که در ژانويه 1972 به داکا بازگشت.
جنگ 1999
بعد از آزادى بنگلادش در 1971، روابط بين دو کشور تيرهتر از پيش شد. بیشتر سرزمين هاى شبه قاره در اختيار هند باقى ماند از جمله سرزمين هاى اشغالى هيماليا. خط آتش بس (Cease- fire) در 17 دسامبر 1971 طبق توافق نامه شميلا خط کنترل (Line of control) درجامور کشمير تعريف شد. درفاصله دهه هشتاد مناقشات جدايى طلبان و گروه هاى اسلامى تندرو و حمايت هاى پاکستان از آنها و فعاليت هاى هستهاى دو کشور پدیده جنگ سرد را به اذهان متبادر می کرد. در دهه نود با آزمايش هاى اتمى روابط دو کشور وارد عرصۀ ديگرى شد و موضوع آنها به موضوعى بين المللى تبديل گرديد. در 1996 هند موشک پريتوى دو(Prithvi II) را با ظرفيت حمل کلاهک هاى هسته اى آزمايش کرد و پاکستان نيز در 1998 موشک گهارى(Ghauri) با برد 937 مايل را آزمايش نمود. در فاصله 11 تا 13 مى 1998 هند پنج آزمايش اتمى زيرزمينى در راجستان انجام داد. کلينتون رئيس جمهور آمريکا مىدانست که با آزمايش سلاح هاى اتمى تسلط اين کشور درجنوب آسيا کم خواهد شد ، وى بسيار تلاش کرد تا نواز شريف را متقاعد کند تا پاسخ آزمايش هاى اتمى هند را ندهد، اما اين تلاش بى ثمر ماند. و پاکستان در 28 مى 1998 براى اولين بار پنج بار آزمايش زيرزمينى اتمى انجام داد. در همان زمان شايع شده بود که پاکستان يکى از شهرهاى هند را مانند بمبئى خواهد زد. با اين فعاليت هاى اتمى هر دو کشور اعمال تحريم های اقتصادى آمريکا را تجربه کردند، از آنجا که آمريکا از حاميان پاکستان محسوب می شد وسعت اين تحريم ها نسبت به هند بيشتر بود. هرچند که بعد از 1990 با تصميم اسلام آباد مبنى بر ساخت سلاح هاى اتمى اين روابط به سردى گرائيده بود. در فوريه 1999 واچيايى نخست وزير هند براى ايجاد صلح و حل مسئله کشمير ميان دو کشور وارد لاهور شد و توافق نامه لاهور به امضاء رسيد. اما پاکستان همچنان به تجهيز نظاميان و شبه نظاميان کشمير مشغول بود و وا حدهاى ارتش را براى حرکت به سوى مواضع هند ترتيب مى داد. و درحقيقت براى سرزمين هاى از دست رفتۀ خود مى کوشيد. در اواخرمی و اوايل ژوئن درجنبههاى کوهستانى کارگيل( kargil) عمليات نظامى رخ نمود و هند نيز به اين عمليات پاسخ نظامى داد. البته پاکستان ادعا مىکرد نظاميان پاکستان دراين درگيرى حضور نداشتهاند و اين عمليات توسط نظاميان کشمير انجام شده است – اين ادعا را البته هيچ کس نپذيرفت.
بنظر مىرسيد که نواز شريف علاقهمند به روند مذاکرات لاهور بوده است، اما فرمانده ارتش او پرويز مشرف روشى غير از اين داشت. مشرف درگيريهايى با شريف داشته که البته روشن نيست. درهر صورت پاکستان از چين و اعراب کمک خواست و هند حمايت شوروى و اسرائيل را مى طلبيد. ظاهراً جنگ کارگيل 1999 برسرخط کنترل بوده است، اما اين جنگ نمود نزاع پنجاه ساله بين دو کشور بود و باز شدن زخم ماجراى رادکليف.
درماه جون نواز شريف از آمريکا درخواست کرد تا به اوضاع نظر داشته باشد و مسئله کشمير را حل کند. قرار براين شد که پاکستان نيز بر سر مرزهاى قبلى خود باز گردد.
جنگ کارگيل 73 روز به طول انجاميد و نتيجۀ آن کودتاى پرويز مشرف در 12 اکتبر همان سال و برکنارى نواز شريف بود و از طرف ديگر دروازه هاى بستۀ آمريکا به دهلى نيز درسال 2000 باز شد و واچيايى و کلينتون يکديگر را ملاقات کردند.
[9] security c council Document 628 of January 2,1948
[10] security c council Document 646 of January 15,1948
[11] Annual Register 1959,P105